top of page

جاهد ایرگات


سردابه های این شهر

بوی تعفن٬

بوی خون می دهد٬

در سردابه های شهر٬

جنایت است٬

مرگ است.


من به آن اسباب فروشی نمی روم مادر٬

آنجا انبوه توپ و طیاره و تانک است.


اسبم از ترکه ی بید را دوست دارم

لگد نمی زند٬ گاز نمی گیرد.

من می خواهم زندگی کنم٬

همچون یک درخت٬

برویم٬ 

به هر کجا دامن بگسترم.

درست همان گونه که بایسته ام.


من به آن اسباب فروشی نمی روم مادر

آنجا انبوه توپ و طیاره و تانک است.



جاهد ایرگات

ترجمه: داریوش صالحی

 
 
 

コメント


Subscribe Form

Thanks for submitting!

  • Facebook
  • Instagram
  • Twitter
  • LinkedIn

©2021 by Dariush Salehi. Proudly created with Wix.com

bottom of page