جاهد ایرگات
- Dariush Salehi
- Sep 9, 2020
- 1 min read

سردابه های این شهر
بوی تعفن٬
بوی خون می دهد٬
در سردابه های شهر٬
جنایت است٬
مرگ است.
من به آن اسباب فروشی نمی روم مادر٬
آنجا انبوه توپ و طیاره و تانک است.
اسبم از ترکه ی بید را دوست دارم
لگد نمی زند٬ گاز نمی گیرد.
من می خواهم زندگی کنم٬
همچون یک درخت٬
برویم٬
به هر کجا دامن بگسترم.
درست همان گونه که بایسته ام.
من به آن اسباب فروشی نمی روم مادر
آنجا انبوه توپ و طیاره و تانک است.
جاهد ایرگات
ترجمه: داریوش صالحی
コメント