top of page

احمد عارف


شب زود فرود می آید


شب بر زندان زود فرود می آید

اژدها باشی چه سود؟!

نه مهارت در زد و خورد،

و نه بی پروایی جوانی،

سودی ندارد،

بر افسوسی که آرام می آید

و تو را در بر می گیرد.


شب بر زندان زود فرود می آید.

هفت بند فلزی بسته می شود،

بر روی هفت در.

باغچه اشک آلود می شود به ناگاه،

در مقابل، جانب دیوار،

سه شاخه ی شب بو،

سه بنفشه ی سه رنگ...


بار دیگر غرق آن عشق دهشت بار است،

ابرها در آسمان،

بر روی شاخه ها زردآلو،

محبس برای آرمیدن اما،

تاریک و درد آلود...

یکی در راهروی زندان "عروس کرد" را می خواند

و من بیهوده قدم می زنم، در کنار تخت خواب،

و بی امان به هر آنچه ناممکن است می اندیشم،

لبخند، نابلد، کودکانه ...


دلم می خواهد کسی من را بزند، نابود کند،

عریان، در میانه ی دعوا،

مردانه باشد می خواهم،

دوستی ها، دشمنی ها نیز.

دریغ که هیچ کدام نمی شود.

روآیک ها می جنبند، سلاح ها پر می شوند،

و پرسه های قراولان شب آغاز.


خشم آلود کبریت می کشم،

در یک نفس نصف می شود شاخه ی سیگار،

و یک دود، مجال خودکشی است.

می دانم که خواهی گفت "تو دیگر چرا؟"

ولی شب بر زندان زود فرود می آید.

آن سوی دیوار بهار سرکش،

و من که دوستت دارم،

دیوانه وار.



احمد عارف

ترجمه: داریوش صالحی

 
 
 

Comments


Subscribe Form

Thanks for submitting!

  • Facebook
  • Instagram
  • Twitter
  • LinkedIn

©2021 by Dariush Salehi. Proudly created with Wix.com

bottom of page